بیست و ششمین روز مرداد ۱۳۶۹ روزی که ایران سراپا شوق ایستاده بود تا فرزندان آزاده و دلیر خود را در آغوش بگیرد، آیا شما طاقت شنیدن روایت رشادت و استقامت آزادگان دلیرمرد را دارید؟ اینها قصه نیست، داستان نیست!!
ره آورد اخبار: غروب ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ وارد مسجد ۱۴معصوم میشوم و پس از پایان نماز و دعا و نیایش، صدایی از پشت بلندگو در مسجد میپیچد که بیست و ششمین روز مرداد ۱۳۶۹ یادآور بازگشت سرافرازانه آزادگان به میهن اسلامی است، روزی که ایران سراپا شوق ایستاده بود تا کوچه کوچه انتظار با چشمانی اشکبار از شوق وصال، فرزندان آزاده و دلیر خود را در آغوش بگیرد و اکنون شما نمازگزاران روایتهایی از رشادت و دلیری آن رزمندگان و آزادگان دفاع مقدس را شنونده باشید و ادامه میدهد: نمیدانم طاقت شنیدنش را دارید؟ اینها قصه نیست، داستان نیست!! باید راز و رمز مظلومیت آزادگان و شهدا را گفت. همه باید بدانند که چطور شهید شدند و چه بر ما گذاشت!!
«محمد رضایی» اسیر مظلوم اردوگاه تکریت۱۱ جوان ۲۰ ساله اهل قوچان است که بر اثر شکنجههای وحشیانه در اردوگاه تکریت۱۱ مظلومانه به شهادت رسید.
محمد رضایی یکی از مسئولان دستههای غواصان اطلاعات عملیات تیپ۲۱ امام رضا(ع) بود که همراه با دیگر نیروهای عملکننده در عملیات کربلای چهار با رشادت فراوان به عنوان خطشکن با شجاعت جنگید و علیرغم نبود نیروهای پشتیبانی موفقیتهایی نیز به دست آورده بود.
با توجه به اینکه عملیات کربلای۴ توسط ستون پنجم و نیز همکاری اطلاعاتی نیروهای غربی لو رفته بود و عراق نیز آمادگی مقابله با این عملیات را داشت بنا بر تدبیر فرماندهان، نیروهای خطشکن ایران در عملیات به دشمن بعثی یورش بردند و به دلیل نبود پشتیبانی نیروهای عمل کننده و خصوصا غواصان بین نیروهای عراقی و خودی و در بین نیزارها و مردابها و دریاچه ماهی و جزایز امالرصاص و امالقصر و پتروشیمی و نهرخین گیر افتادند و به مرور یا بر اثر شدت جراحات و زحمی بودن شهید شدند و یا به دست دشمن بعثی به اسارت درآمدند و عده بسیارکمی هم توانستند بعد از حدود بیش از ۱۰ تا ۳۰ روز خود را به خط خودی رسانده و نجات پیدا کنند و محمد رضایی نیز بعد از ۳ روز مقاومت به اسارت دشمن درآمد.
مسئولیت محمدرضایی در اردوگاه لو رفت و توسط عراقیها شناسایی شد و به شدت و در چندین مرحله مورد ضرب و شتم و شکنجه با انواع و اقسام وسایل قرار گرفت.
دشمن بعثی با شکنجههای وحشیانه به دنبال شکستن روحیه اسرای اردوگاه و درهم شکستن مقاومت جانانه و سرسختانه محمد رضایی و کسب اطلاعاتی بود که در آن زمان یعنی بعد از ۷ ماه از اسارتش دیگر به دردشان نمیخورد ولی در رسیدن به اهدافشان حتی با شهادت محمد رضایی ناکام ماندند.
صدای محمد را خاموش کردند
محمد رضایی توسط نگهبانان گرگ صفت و درنده عراقی ضرب و شتم و شکنجه وحشیانه شد؛ این دژخیمان وحشی با کابلهای ۳ فاز به جانش افتادند و در حمام با شکستن شیشههای حمام بر روی شیشهها او را با کابل میزدند؛ بنا برگفته بچههای آشپزخانه اردوگاه؛ در حمامی که خود عراقیها از آن استفاده میکردند؛ وی را بر روی صندلی قرار دادند و شیر آب داغ را بر پیکر نحیف و زخمی و خونی وی باز کردند؛ حتی پا را ازاین فراتر گذاشته و سیم برق را درحالیکه دست های وی به صندلی بسته شده بود متصل کردند و درحالیکه وی از درد به خود میپچید نمک بر روی زخمها و پیکر نحیفش ریختند و در آخرین حرکت وحشیانه که نتوانستند از او اعتراف بگیرند و او فقط ذکر میگفت؛ صابون در دهانش کردند با فرو رفتن صابون به حلق و بسته شدن راه تنفسش، صدای محمد را خاموش کردند و محمد رضایی مظلومانه و در غربت اسارت در خردادماه ۱۳۶۶ شربت شهادت را نوشید.
پدر این شهید گرانقدر تعریف میکرد «در تبادل طرف عراقی در سال۱۳۸۱» علیرغم تمامی زخمهایی که بر پیکر نحیفش وارد شده بود پیکر مطهرش هنوز تازه و معطر بود و این درحالی بود که قریب به ۱۵ سال از زمان شهادتش میگذشت !!
اکنون مزار مطهر این شهید والامقام در مسجد خیرساز بین راهی در ۱۵ کیلومتری شهر فاروج به سمت شیروان و مشهد زیارتگاه زایرین حضرت علیابنموسیالرضا(ع) است.
حالا پس از پایان مراسم حال و هوای مسجدیها و نمازگزاران دیدنی است، برخی بهت زده و غمگین، برخی با چشمان اشکبار و عدهای هم روایت را به زبان ساده و با افتخار برای کودکانشان بازتعریف میکنند.
براستی ما نسبت به آزادگان چه تکلیفی بر دوش داریم؟ آیا جای آن زخمهای عمیق ترمیم شده است؟ هنوز برخی از آزادگان ما از درد می نالند و شب ها به خواب نمی روند.