پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۴ / بعد از ظهر / | 2025-07-31
کد خبر: 15114 |
تاریخ انتشار : ۲۴ تیر ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۳ | ارسال توسط :
75 بازدید
۰
می پسندم
ارسال به دوستان

استاد خیاط می‌گوید برخی از لباس‌های تلنبار شده در مغازه‌، یادگار مشتریانی هستند که رفتند و هرگز برنگشتند. یکی از این لباسها، با بیعانه‌ای ۲۱ تومانی، هنوز اینجا مانده است و من آنها را نگه می‌دارم.

ره آورد اخبار: هوا که رو به عصر می‌رود، نور لامپ مغازه، سایه‌های درازِ قیچی و چرخ خیاطی را روی دیوارهای مغازه می‌اندازد. بوی کهنهٔ پارچه‌های دست‌نخورده و نفتالین، فضای مغازه را پر کرده است.

محمدرضا مسائلی، استاد خیاط با چهره‌ای آرام و دست‌هایی پر از نقش‌های ریز سوزن، پشت چرخ خیاطی نشسته است. چشمانش از پشت عینک ته‌استکانی، به پارچه‌ای سرمه‌ای خیره شده، با دستانش آنرا به زیر سوزن چرخ خیاطی هدایت می‌کند و بادقت مراقب است که در یک خط مستقیم حرکت کند، اینقدر دقیق در کارش غرق شده انگار دارد با آن پارچه حرف می‌زند.

او از سال ۱۳۶۰، وقتی بیست سال بیشتر نداشت، این مغازه را خرید و تا امروز، همین جا لباسهای مختلف و متعددی را دوخته است. اما قصهٔ او از سال‌ها قبل شروع شد؛ از روزهایی که شاگردی می‌کرد و سوزن‌ها به انگشتانش فرورفتند و برید و دوخت و شکافت تا هنر خیاطی را بیاموزد.

حالا با گذشت بیش از چهار دهه، دیگر مثل قدیم کار نمی‌کند. می‌گوید: «دیگر جوان نیستم. حالا بیشتر برای دل خودم می‌دوزم، نه برای روزیِ روزگار.»

حرف که به بازار قدیم می‌رسد، چهره‌اش درهم می‌رود. از روزهایی می‌گوید که یک «یومیه» (همان بیعانهٔ شب‌جمعه) کافی بود تا مشتری پارچه را ببرد و ماه‌ها بعد، پولش را بیاورد. «اعتبار در بازار، حرف اول را می‌زد. حالا اما…» آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «حالا می‌آیند و می‌گویند فلانی ورشکست شده، با او مدارا کن! یکی از معتمدین را برای وساطت می‌آورند که قسطی حساب کن، مقداری را ببخش، گناه دارد، ولی این حرفها واقعی نیست و با این ترفند، اعتماد و اطمینان در بازار را از بین می‌برند».

در گوشهٔ مغازه، چندین لباس روی هم تلنبار شده به چشم می‌خورد بلوز، دامن، شلوار که سال‌هاست منتظر آمدن صاحبانشان هستند. آقای مسائلی می‌گوید بیش از ۷۰ الی ۸۰ دست لباس دارم که صاحبانشان برای تحویل گرفتن مراجعه نکرده‌اند و من هنوز آنها را نگه می‌دارم.

«من معتقدم اگر مشتری حتی یک ریال بیعانه داده باشد، لباس مال اوست. من فقط امانت‌دارم و تا مراجعه او لباس را نگه می‌دارم.» برخی از این لباس‌ها، یادگار مشتریانی هستند که رفتند و هرگز برنگشتند. یکی از آن‌ها، با بیعانه‌ای ۲۱ تومانی، هنوز اینجا مانده است.

از او درباره تفاوت بازار قدیم و کنونی می‌پرسم:« روزی روزگاری، هفت تا هشت شاگرد و کارگر در این مغازه کنارم کار می‌کردند و ما روزی ۱۸۰ شلوار ورزشی می‌دوختیم. اما حالا، من تنها کار می‌کنم چون وضعیت به گونه‌ای شده است که به کارگیری کارگر و شاگرد خطر بزرگی است. مشکلات بیمه، قوانین کار که دست و پای کارفرما را می‌بندد و پایبند نبودن کارگرها به توافق از این خطرات است.

این استاد خیاط ادامه می‌دهد: نرخ بالای سودهای بانکی هم یکی از عواملی است که سرمایه‌ها را از بازار تولید دور کرده و کار را به اینجا کشانده. «حالا همه پولشان را در بانک می‌گذارند و ماه به ماه سود می‌گیرند. کی حاضر است دردسر تولید را تحمل کند؟»

حاضر نبودم برای بچه ‌آدم، لباس خاص بدوزم

آقای مسائلی از خاطرات عجیبش می‌گوید: «یک روز، مشتری آمد و عکس لباسی را نشانم داد و گفت این را برای پسرم بدوز. وقتی دقیق شدم، دیدم لباس سگ است!» می‌خندد و ادامه می‌دهد: «اصرار داشت عین همین را برای فرزندش بدوزم. هر چه می‌گفتم نمی‌شود این لباس را برای بچه شما بدوزم قبول نمی‌کرد و مصر بود، خیلی قانع کردنش سخت بود، کلی توضیح دادم و دلیل آوردم که این جای دم است، اینجا برای پاهای سگ است و … بالاخره قبول کرد.»

و بعد از مشتری دیگری می‌گوید که پنج پیراهن برای کوتاه کردن آستین‌ها آورد و هرچه گفتم این کار من نیست اصرار کرد و گفت: درستش کنید عصر میام می‌برم، رفت و هفت سال بعد آمد، گفتم تا حالا کجا بودی گفت گرفتار شدم، زندان بودم.»

کت‌وشلوارهای مادام‌العمر 

از این خیاط ماهر درباره تفاوت خیاطی در قدیم و الان می‌پرسم «در گذشته، مردم یک کت‌وشلوار را سال‌ها می‌پوشیدند بخصوص کت و شلوار دامادی را رنگ‌ها  هم محدود به مشکی، سرمه‌ای، قهوه‌ای بود.

حالا اما تنوع طلبی، بازار را عوض کرده. لباس‌های صنعتی ارزان، جای دوخت‌های ظریف را گرفته‌اند. «لباس‌های کارخانه‌ای فقط پارچه و آستر هستند. دیگر خبری از لایی دوزی، ضخیم‌کاری و نازک‌کاری نیست.»

اگر دوباره جوان بودم

با اشتیاق می‌گوید: «اگر دوباره جوان شوم، باز هم خیاط می‌شوم.» برایش مهم نیست که بازار عوض شده، مهم آن حسِ تبدیل پارچه به لباس است. «وقتی الگو را روی پارچه می‌گزارم و می‌برم و با سوزن آن را به یک لباس تبدیل می‌کنم؛ دارم چیز جدیدی خلق می‌کنم و این حس را دوست دارم.»

از او می‌پرسم: «اگر بخواهید لباسی بدوزید که نماد اخلاق خودت باشد، چه می‌دوزی؟» بی‌درنگ پاسخ می‌دهد: «لباس صبوری.»

در این شغل، باید وجدان را حاکم کرد. «حتی یک سانتی متر کمتر دوختن، خیانت است. نان حلال، با دقت و ریزه‌کاری به دست می‌آید.»

خورشید غروب کرده است. آقای مسائلی چرخ خیاطی را با پارچه‌ای سفید و ضخیم می‌پوشاند و عینکش را برمی‌دارد. مغازه پر از سکوت است، فقط صدای تیک‌تیک ساعت دیواری به گوش می‌رسد.

منبع خبر «» است و پایگاه خبری ره آورد اخبار در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. چنانچه محتوا را شایسته تذکر می‌دانید، خواهشمند است کد ( 15114 ) را همراه با ذکر موضوع به شماره    پیامک بفرمایید.با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه پایگاه خبری ره آورد اخبار مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
لینک کوتاه خبر:
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط پایگاه خبری ره آورد اخبار در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
  • نظرات و تجربیات شما

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    نظرتان را بیان کنید